۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

مرتضوی و دو مقام قضایی دیگر مرتبط با کهریزک تعلیق شدند

محاکمه مرتضوی یکی از خواسته های اصلی خانواده های قربانیان کهریزک است
حکم تعلیق سعید مرتضوی، دادستان سابق تهران، و دو مقام قضایی دیگر به دلیل تخلفاتشان در پرونده مربوط به بازداشتگاه کهریزک صادر شده است.

یکی از وکلای خانواده های کشته شدگان در کهریزک به بی بی سی فارسی گفت سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران، حسن دهنوی (مشهور به قاضی حداد)، معاون امنیت وقت دادستان تهران، و علی اکبر حیدری فر، دادیاری که دستور انتقال معترضان به بازداشتگاه کهریزک را صادر کرده است، از مقام خود تعلیق شده اند.

یک روز پیش از این خبرگزاری مهر به نقل یک از "منبع آگاه" از صدور حکم تعلیق سه مقام قضایی در پرونده کهریزک در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۸۹ خبر داده بود و روز دوشنبه اول شهریور ۱۳۸۹ غلامحسین محسنی اژه ای، دادستان کل کشور، تعلیق سه مقام قضایی مرتبط با پرونده کهریزک را تایید کرد.

روز ۱۸ تیر ۱۳۸۸ تعدادی از بازداشت شدگان اعتراضات خیابانی بعد از انتخابات ریاست جمهوری به بازداشتگاه کهریزک در جنوب تهران منتقل شدند و در جریان شکنجه های صورت گرفته در این بازداشتگاه، سه نفر از آنها به نام های امیر جوادی فر، محسن روح الامینی و محمد کامرانی کشته شدند.


امیر جوادی فر، محسن روح الامینی و محمد کامرانی
بعد از انتشار خبر کشته شدن این افراد، پرونده ای در این مورد تشکیل شد و بعد از برگزاری چند جلسه دادگاه سرانجام سازمان قضایی نیروهای مسلح در تاریخ ۹ تیر ۱۳۸۹ روابط عمومی سازمان قضایی نیروهای مسلح ایران با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد که دو نفر را مسئول قتل آن سه نفر شناخته و آنها را علاوه بر "قصاص نفس"، به تحمل حبس، انفصال موقت از خدمت، پرداخت جزای نقدی، تحمل شلاق تعزیری و پرداخت دیه هم محکوم کرده است.

بر اساس این اطلاعیه، ۹ متهم دیگر پرونده هم به اتهامات مختلف به تحمل مجازات هایی چون تحمل حبس، پرداخت دیه و جزای نقدی، انفصال موقت از خدمت و تحمل شلاق محکوم شده اند.

بعد از صدور این حکم عبدالحسین روح الامینی، پدر محسن روح الامینی، که خود از مسئولان حکومتی ایران است، خواهان محاکمه سعید مرتضوی، معاون او و دادیاری شد که احکام انتقال بازداشت شدگان به کهریزک را صادر کرده است.

اکنون این احتمال وجود دارد که با صدور حکم تعلیق برای سعید مرتضوی، حسن دهنوی (حداد) و علی اکبر حیدری فر، این افراد محاکمه شوند.

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

ششمین و "آخرین نامه " محمد نوری‌زاد به سیدعلی خامنه‌ای

ای خدا، سیّدعلی خامنه‌ای، درکنار خوبی‌هایی که باید می‌داشت و داشت،
و با کارهای خوبی که باید انجام می‌داد و داد، از همان بدو رهبری اما،
برطبل تفرقه‌ی آحاد مردمان کوفت و با علم کردن بیرق «خودی و غیرخودی»
جامعه را رو به انشقاق هرچه بیشتر شتاب داد. وی، هیچ‌گاه به ما که موافق
او و کارهای او نبودیم، روی خوش نشان نداد و تا توانست، راه‌های عبور ما
را مسدود کرد. خدایا، مگر نه این که او، علاوه بر آن که رهبر موافقان خود
بود، رهبر ما مخالفان و منتقدان خود نیز بود؟ از او بپرس چرا حق رهبری را
درباره‌ی ما مخالفان ادا نکرد؟ چرا بیهوده ما را به تنگنای دشمنی
درانداخت؟ چرا حقوق ما را به هیچ گرفت؟ چرا در همه جا، گزینش‌گران او،
راه را بر ما و بر فرزندان ما بستند و حیثیت اجتماعی و شهروندی ما را
منکر شدند؟

۲- خدایا، دوره‌ی طولانی رهبری سیّدعلی خامنه‌ای، مرهون همراهی و همدلی
ما مردمان ایران بود. او – سیدعلی – هیچ‌گاه از جانب ما مردم به مشکلی که
ناشی از عدم همراهی ما باشد، در نیفتاد. ما ایرانیان، جز همراهی با هر
آنچه که او می‌خواست و بدان متمایل بود، دغدغه‌ای نداشتیم. اما عجبا که
درهمان سال‌های رهبری او، جو جامعه، به لایه‌های تودرتوی خوف و هراس
آلوده شد. جمعی از مردمان، به خاطر کمترین اعتراض و نقد از بزرگان
تحمیلی، به حبس و شکنجه در می‌افتادند و دچار آسیب‌های روانی و اجتماعی
فراوان می‌شدند. شب‌ها و روزهای خانواده‌های بسیاری، در متن اضطراب سپری
می‌شد. تا بدانجا که: امنیت روانی جامعه مخدوش گردید. فضای تلخ پلیسی،
جان جامعه را خراشید. امنیتی هم اگر بود، برای موافقان او بود. نصیب
مخالفان، گرچه نخبه و برجسته و کاردان و کارآمد، جز هراس، هیچ نبود.

۳- خدایا، در دوره‌ی رهبری سیّدعلی، قانون، و تن سپردن مسئولان به قانون،
خوار و خفیف شد. خواص، از قانون، نردبانی برای بالا رفتن از فرصت‌ها
پرداختند. یک فلک‌زده بی‌نشان، بخاطر یک میلیون بدهی، به زندان حکومت
می‌افتاد، اما رییس‌جمهور مطلوب او، و معاون اول رییس‌جمهور، و برخی از
وزرا و مدیران دولتی او، با میلیاردها اختلاس و کلاشی، در ماراتن فریب
مردم، دکمه‌های بیخ گلو را به رخ می‌کشیدند و به ریش قانون و به ریش مردم
می‌خندیدند. همین قانون، درمجلس، فرش زیر پای نمایندگان بزدل مجلس می‌شد.
تا در دستگاه قضایی توسط برخی از قاضیان مرعوب و رشوه‌خوار ذبح شود، و
پوستش به دست جمعی از ماموران وزارت اطلاعات دریده گردد، و تا مایملکش،
به یغمای آن دسته از سپاهیانی رود که در چارچوب قانون می‌ایستادند و
هیکلش را رنگ می‌زدند.

۴- خدایا، در زمان رهبری سیّدعلی، کارهای خوب و فراوانی صورت گرفت، با آن
همه اما، اعتیاد و بی‌کاری و مصرف فراوان، عضو موثری از شاکله‌ی کشور شد.
آبروی کشور در سطح جهان، فرو کشید و به انتهای جدول آبروداران جهان نزول
کرد. علتش این بود که هم خود سیدعلی، و هم دولتمردان، و هم مجلسیان، و هم
قاضیان، و هم پاسداران، و خلاصه: همه و همه، مشغله‌هایی پیدا کرده بودند
که سخت مشغولشان کرده بود و فرصتی برای آنان باقی نمانده بود تا به
سالم‌سازی فضای کلی جامعه بپردازند. وقتی هر یک از اینان به کارهای
متعددی گرفتار بودند، کسی نمی‌ماند که به اعتیاد گسترده‌ی مردان و زنان و
جوانان کشور، و به بیکاری آنان، و به مصرف‌گرایی فراوان‌شان، و به
کج‌روی‌های مکررشان رسیدگی کند.

۵- در زمان سیّدعلی، خدایا، ریا و چاپلوسی و دروغ و مسئولیت‌ناپذیری مردم
و مسئولان، به فرهنگی رایج منجر شد. مسئولان، پیوسته دروغ گفتند و کج
رفتند، و مردم، با نگاه به آنان، از آنان آموختند: آنجا که فرد نامتعادلی
چون رییس‌جمهور دروغ می‌گوید و پول و فرصت مردم را بالا می‌کشد و دوستان
خود را نیز دراین حرام‌خواری و به باد دادن فرصت‌های بی‌بازگشت کشور
تهییج می‌کند، پس چرا آنان نخورند و مصرف نکنند و دروغ نگویند و دوستان و
هم‌کیشان خود را به نوا نرسانند.

۶- نخبگان، خدایا، به دلیل بر سر کار بودن ناشایستگان و نالایقان، و به
دلیل تخریب وجهه‌ی قانون، و به خاطر امنیتی که وارونه عربده می‌کشید،
ناگزیر به خارج از کشور پناه بردند. و کشور، روز به روز، به فقر نخبگی
درافتاد. کارهای محوری کشور بر زمین ماند. مدیریت کودنانه‌ی مبتنی بر
نفت‌خواری، نشان داد که جز شعارهای سطحی سال به سال، هیچ تحرک قابلی برای
اقتصاد غیرنفتی کشور در کار نبود. خدایا بزرگان ما، ما را جوری تربیت
کردند که جز مصرف و کم‌کاری و کج‌روی، دغدغه‌ای نداشته باشیم. نخبه‌ها
رفته بودند و کشور، دربست در دست آنانی بود که با نخبگی نسبتی نداشتند. و
همین آفت نخبه‌کشی و گرایش به بی‌نخبگی، باعث شد که کارها بدست نااهلان و
بی‌سوادان بیفتد و دارایی‌های کشور به باد داده شود.

۷- خدایا، در زمان سیّدعلی، بویژه در اواخر عمر او، مردمان، که طبق
قانون، از حق انتقاد و اعتراض و اعتصاب برخوردار بودند، هیچ‌گاه فرصتی
برای ابراز خواسته‌های خود نیافتند. کمترین تقلای نقد و اعتراض آنان
بحساب دشمنی و جاسوسی و براندازی گذارده می‌شد، و در حرکتی همه‌جانبه،
همه‌ی معترضان به شکنجه و زندان و انفرادی درمی‌افتادند، و در احکامی
مضحک و از پیش مشخص، به سه سال و پنج سال و ده سال و اعدام، محکوم
می‌شدند.

۸- خدایا، دیدی که خامنه‌ای، در کنار همه‌ی خصلت‌های خوبی که داشت، برای
تداوم رهبری‌اش اما، مقوله‌ای به اسم نظارت استصوابی را در انتخابات مجلس
خبرگان باب کرد تا مبادا، نماینده‌ای مستقل و منتقد و صاحب‌رای، به آن
مجلس راه یابد و به ساحت رهبری او و خطاهای رهبری او متعرض شود. نتیجه
این شد که نقد از رهبری به گناهی نابخشودنی تغییر ماهیت داد و کسی را
جرات اعتراض و ایراد و پرسش نماند. و باز نتیجه این شد که هاله‌ای از
تقدس به ساحت رهبری او راه یافت و بکلی سیدعلی را از دسترس ما مردم جدا
کرد و به دوردست‌های تقدس برد و بر سریر سروری نشاند. قدرت مطلقه‌ای که
او برای خود سامان داده بود، هرگز به کسی و جریانی اجازه‌ی ورود به حریم
آسیب‌شناسی خیرخواهانه رهبر نداد. نتیجه این شد که خلاف‌کاری، به بدنه‌ی
بیمار و تب‌آلود ارکان اصلی کشور رسوخ کرد. و کسی نبود از کسی مطالبه‌ی
حق مردم کند. کشور سال به سال، از جهات گوناگون فرو کشید و در زباله‌ی
روابط تو در توی مناسبات سخیف طایفگی فرو رفت و پس کشید و با همه‌ی
هزینه‌ها و شهیدها و آسیب‌ها و زحمت‌ها، به جایی نیز نرسید.

۹- در ادامه‌ی این فروپاشی‌های همه‌جانبه، به چهره‌ی کلی کشور نقابی از
دروغ بسته شد. به نحوی که: صدا و سیما، خشن‌ترین دروغ‌ها را آذین بست، و
وجهه‌ی ملی بودن خود را در سانسوری سراسیمه و گسترده، به فریبی
مشمئزکننده تنزل داد. و سایر رسانه‌ها نیز، به تلمبه‌ای مانند شدند که از
چاه آب، به جای آب، سرگین‌های بویناک بیرون می‌کشیدند و جبّارانه آن را
بر طبق نیاز مردم می‌نهادند.

۱۰- خدایا، سیّدعلی، رسما در دفاع از فرد کم‌خردی چون احمدی‌نژاد به
میدان رفت و سیمای مستقل رهبری خود را خرج او کرد تا به زعم خویش حفظ
نظام را که از اوجب واجبات بود، جامعیت بخشد. و حال آن که، حفظ نظامی که
تا گلو در پلشتی و دروغ و فریب و ورشکستگی فرو رفته بود، جفا به مقام
خداوندگاری تو، و جفا به ما مردم و نسل‌های بعدی ما بود. باید آن نظام
آلوده به دروغ، جایش را به یک نظام درست می‌داد اما خامنه‌ای راه را بر
هرگونه تغییر بست تا بساط قدرت، همچنان در اختیار او باشد.

۱۱- خدایا، در زمان دراز رهبری سیّدعلی، نمایندگان روحانی او، به هر کجای
مقدّرات جامعه سر فرو بردند و بی آن که مسئولیتی بپذیرند، در بایدها و
نبایدها و حیثیات کلی کشور دخالت کردند. و چون سواد و آگاهی و تخصصی در
آن امور نداشتند، روند اوضاع کشور را به قهقرا بردند. سال به سال، کشور،
به لحاظ علمی، و به لحاظ توسعه و رشد در موازین حقوقی و اجتماعی و
فرهنگی، فرو کشید. تا آن که در انتهای رهبری او، جمهوری اسلامی ایران، در
کنار کشورهای ورشکسته، به آمار جهانی راه یافت. اختناق و سانسور و
حق‌پوشی، به رویه‌ای متداول بدل شد. هم در میان مردم، و هم حتی در میان
روحانیان. روحانیتی که جذابیت منبر و خطابه‌اش در آزادگی‌اش بود، و در
سخنوری شورانگیز و منتقادانه و روشنگرانه‌ی او، به آنچنان بهتی از ترس و
خط قرمزهای حکومتی در افتاد که در منبر او هیچ فصل مشترکی از درد و داغ
مردمان مشاهده نشد. این بهت ناشی از ترس، به خانه‌ی معنوی روحانیان که
حوزه‌های علمیه باشد نیز راه یافت و از او چهره‌ای مخوف پرداخت. هیچ
روحانی مستقلی پیدا نشد که ترس را زیر پا بگذارد و سخن از بغض‌ها و
درد‌های مردم بگوید و انگشت بر نقد مراجع و حوزه‌ها و حاکمیت بگذارد.
روحانیتی که هویتش در استقلال و عدم وابستگی‌اش به حکومت‌ها بود، به
آنچنان روزی از بی‌هویتی دچار شد که جز روحانیان مجیزگو را فرصت منبر و
تبلیغ نماند. چرا که روحانیان منتقد، به اسم منافق، از گردونه‌ی مجامع و
حوزه‌های علوم دینی کنار گذارده می‌شدند. در عوض، مداحان سطحی و فریبکار،
فرصت جولان یافتند و طی سالهای متمادی، بلایی بر سر اسلام و شرافت دینی
مردم آوردند که اگر کینه‌توزترین دشمنان اسلام نیز به واژگونی تشیع در
کشور ما اراده داشتند، هرگز به این سهولت به آرزوی خود نمی‌رسیدند.

۱۲- خدایا، سیدعلی، با گماردن افراد سست و بی‌دانشی چون شیخ محمد یزدی بر
راس دستگاه قضا، حیثیت قضا و قضاوت را در کشور ما به خاک انداخت. در
کشورهای کافر دنیا، عدالت ناشی از قانون، حتی به رییس‌جمهور و دولت و
بزرگان آن کشور می‌پرداخت و به محض تشخیص خطا، آنان را از بلندای قدرت به
زیر می‌کشید. اما در کشور ما، قانون و قضا، به طنزی بدل شد که جز شوخی از
آن چیزی مستفاد نمی‌شد. ظاهرا همگان، و بویژه بزرگان، راه‌های گریز و دور
زدن قانون را به خوبی دریافته بودند و دلیلی برای هراس از گرفتاری
نداشتند. آنچنان که گویا جمعی از قاضیان به رشوه، و جمعی به نابخردی، و
جمعی به انتشار نکبت در دستگاه قضا مامور شده بودند. و در آن میان، از
دست قاضیان صادق و قلیل نیز کاری ساخته نبود. اوج فلاکت دستگاه قضا آنجا
پا گرفت که روحانی خالی‌الذهنی چون صادق لاریجانی به حکم سیدعلی بر مسند
قاضی‌القضاتی کشور نشست. در طول تاریخ و در همه جای دنیای فهم،
قاضی‌القضات به کسی گفته و می‌گویند که در کار قضا و قضاوت، هم بلحاظ
علمی، و هم از حیث تجربه، کارآمد قاضیان و کارکشتگان دستگاه قضا بوده
باشد. اما این شیخ، بدون این که ذره‌ای تجربه، و ذره‌ای دانش قضایی داشته
باشد، بر مسندی نشست که هرگز مستحقش نبود. وی، نیامده آستین‌ها را بالا
زد و گوش بفرمان شد و هرچه را که ماموران وزارت اطلاعات و پاسداران
امنیتی به او دستور فرمودند، در دستور کار خود قرار داد و برای اولین بار
در تاریخ قضا و قضاوت، به خلق جرم‌هایی مبادرت ورزید که از فرط سستی،
کودکان را نیز به خنده وا می‌داشت. اما همین جرم‌های خنده‌دار، باعث شد
که با امضای این شیخ قضاوت نکرده و قضاوت ندیده، ناگهان صدها مرد جوان و
پیر و زن و دختر به زندان‌های انفرادی و شکنجه در افتادند. خدایا، ما به
چشم خود دیدیم که انسانیت، در آن ژولیدگی قضایی، چگونه به هیچ گرفته شد،
و عدالت و علی و اولاد علی، و همه‌ی آموزه‌های دینی، به اسم دین چگونه به
مسلخ برده شدند.

۱۳- البته خدا، در همه‌ی این سال‌ها، سیدعلی، فرهنگ شعارگویی و شعارخواری
را در جامعه‌ی ما به اعلا درجه رساند. تا توانست، با الفاظی تند و گزنده،
و با ادبیاتی که دوره‌اش سپری شده بود، با قدرت‌های برتر جهان سخن گفت.
بی آن که پا به پای مرگ بر آمریکاهای مکررش، در داخل، مقدمات درستی و عدل
و انصاف و کار و تولید و معیشت و رشد و توسعه و بالندگی را فراهم آورد.
این ادبیات، از گنجینه‌ی دارایی‌های خود، فرد منطبقی چون احمدی‌نژاد را
برگزید و برکشید و بر مسند نشاند تا بلندگوی شعارگویی فعال‌تر شود، و
سفره‌ی شعارخواری عوام، با همه‌ی فلاکتی که گرفتارش بودند، آذین یابد.
این شعارها، کشور ما را بر صدر جدول نفرت مردمان جهان نشاند. هر کجا در
هر نقطه از جهان فهم، تا اسم ما ایرانیان شنیده می‌شد، ای خدا، بی آن که
دیرینگی چند هزار ساله‌ی ما، و دارایی‌های علمی و فرهنگی ما متبادر شود،
تندی و عبوسی و هیمنه‌ی تروریستی ما تبلیغ می‌شد.

۱۴- خدایا، ما از همین صحرای محشر، با صدای بلند اعلام می‌داریم: ماموران
سیدعلی ممکن است از مطالعه‌ی این نوشته برآشوبند و برای نویسنده‌ی صادق
آن برنامه‌ای تدارک ببینند. به آنان بگو که اگر نوری‌زاد در زمان علی (ع)
بود و این نامه را از سر خیرخواهی و حتی انتقاد صرف برای او می‌نوشت، با
آغوش گشوده‌ی علی و یاران او مواجه می‌شد و هرگز کسی متعرض او نمی‌شد.
اما چرا در جامعه‌ی ما، علی و اولاد علی، برای حکومتی هزینه شدند که
نسبتی با عدل و سیره‌ی علی نداشت اما مرتب از علی سخن می‌گفت و از همگان
انتظار همراهی داشت و همگان را نیز به عاقبت کوفیان و خائنان کوفه احاله
می‌داد.

۱۵- خدایا، سیّدعلی، با همه‌ی مراتب علمی‌اش، و با همه‌ی زیرکی و شم شریف
سیاسی‌اش، و با همه‌ی ذکاوت‌های منحصر بفردش، بی آن که خود به عاقبت
رفتارش بیندیشد، به برآوردن قدرتی مخوف و پنهانی دست برد. سپاه را که
باید از مراودات سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی به دور می‌بود، به هر کجای
مواضع کشور نفوذ داد و مستقیما دایره‌ی سیاست را که به سلامت روانی آحاد
مردم و برجستگان سیاسی کشور محتاج است، به قمه و کلت و ضرب و شتم و زندان
و شکنجه آلوده کرد. به موازات دستگاه رسمی وزارت اطلاعات، سپاه را واداشت
تا او نیز به کارهای اطلاعاتی و امنیتی ورود کند و بساط موازی و مشرف بر
وزارت اطلاعات را در همه جا بگستراند. این قدرت پنهان، هم خود قاچاقچی
فعالی بود و سالانه میلیاردها دلار از مبادی رسمی و غیررسمی به واردات
کالا مبادرت می‌کرد، و هم با کلت و بی‌سیم و مسلسل خود در مناقصه‌های
اقتصادی شرکت می‌نمود و در همه جا نیز برنده‌ی بلامنازع این مناقصه‌ها
بود، و هم به تنظیم روان امنیتی کشور – آن‌گونه که خود می‌خواست – دست
می‌برد.

مشغله‌های این چنینی، ای خدا، باعث شد که سیّدعلی، هرگزبه میزان مصرف
مواد مخدر در کشورش که در صدر جدول جهانی بود، نیندیشد. و همچنین،
هیچ‌گاه به رواج تن‌فروشی دخترکان و زنان سرزمینش، و به فروپاشی روال
رایج فعالیت‌های اقتصادی مردمش، و به اسلامی‌که زیر دست و پای ماموران
قلدر و بی‌خرد، و مسئولان بی‌کفایت، و قاضیان مرعوب و ناسالم پرپر می‌زد
و استمداد می‌طلبید، توجه نکند.

۱۶- تا این که ندانم‌کاری‌ها و شعارگویی‌ها و فریبکاری‌های فرد نالایقی
چون احمدی‌نژاد، سرنوشت سوزناک ما را به تحریم و تقبیح و تحقیر جهانی
درانداخت. بله ای خدا، جهانیان، با هر نیت و با هر آواری که برای ما
تدارک دیده بودند، در تحریم همه‌جانبه‌ی ما متحد شدند. التماس‌های پنهان
و آشکار رییس‌جمهور آشفته حال ما به جایی نرسید. تا این که متحدان جهانی،
با همین تحریم‌های همه‌جانبه، بساط کاذب برقراری و برپایی ما را برچیدند
و بر زمین گرممان کوفتند.

رهبر گرامی‌ما،

کامتان شیرین. اگر که، از مطالعه‌ی این نوشته کامتان تلخ شده است. ما به
همگان، و حتی به کودکانمان آموخته‌ایم: دوستی در صداقت است، گر چه تلخ.
اگر مرا بنا بر چاپلوسی و فریب بود، شما را با الفاظی نرم و سراسر
مداحانه می‌ستودم. اما چه کنم که هنوز شما را دوست دارم و به نام نیک شما
در پهنه‌ی تاریخ این سرزمین، سخت مشتاقم. پس، این آخرین نوشته‌ای است که
مستقیم، رو به شما می‌نویسم. و خود، به عاقبت تلخ آن واقفم. چرا که
ماموران و قاضیان گوش بفرمان ما، در کار خود استادند. آنان نیک می‌دانند
چگونه یک معترض و منتقد را با شکنجه و فحش‌های ناموسی به تنگنای روحی و
روانی در اندازند. من همه‌ی این ابتلائات آتی را بجان می‌پذیرم تا صدای
سخن خود را به گوش حضرت شما برسانم.

ای کاش بعد از پنج نامه‌ای که چه در بیرون زندان و چه از داخل زندان برای
جنابعالی نوشتم، مرا فرا می‌خواندید و بر من می‌آشفتید که فلانی، تو را
چه می‌شود؟ مرگت چیست؟ و من، با شما، نه از فرصت‌های از کف رفته، نه از
بسیج و سپاه واژگون شده، نه از بن‌بست حتمی و فروپاشی عن‌قریب، نه از
مردم از کف رفته، نه از فلاکت جهانی مردمان ایران، بلکه از ضربه‌هایی
می‌گفتم که بر در خانه‌ی شما می‌خورد و شما آن‌ها را نمی‌شنوید. و آن،
ضربه‌های کف دست مرگ است که بر خانه‌ی دل ما و شما می‌خورد و ما بی‌اعتنا
به او، سر به کار دلخواه خود فرو برده‌ایم. بله رهبر گرامی، مرگ، بی‌گمان
سر خواهد رسید، و ما و شما را به کام خود فرو خواهد کشاند. جنازه‌ی ما را
که ناشناس و بی‌کس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور می‌سپرند، و
جنازه‌ی شما را که معروف عالمید، مردمان بی‌شمار، بر سر دست می‌برند و
اشک‌ریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها
میهمان خارجی، در آرامگاه ابدی‌تان می‌نهند.

رهبر گرامی‌ما،

این که ”آخرین نامه” را به این نوشته عنوان داده‌ام، نه از این روی است
که امیدم از شما و اصلاح امور کشور سلب شده است، بلکه آرزو دارم در این
روزهای پایانی عمر، نام نیکی از خود به یادگار گذارید و خطاهای رفته را
به سامان خویش باز آورید. فردا، مردم از ما که بی‌نشان و بی‌آوازه‌ایم،
هیچ نخواهند گفت، اما از شما، به محافل مردمان، سخنان فراوانی راه خواهد
یافت. آنان با غرور خواهند گفت: خامنه‌ای، رهبری فهیم و باخرد بود. گرچه
در مقطعی از اواخر عمرش، رشته‌های اداره‌ی کشور از دستش به در رفت و
خسارت‌ها بالا گرفت، در سال‌های بعد اما، وی به مجاهدتی شبانه روز
پرداخت. دل‌های رمیده را از هر سو بر سر سفره‌ی همدلی باز آورد و برای
ایرانیان پراکنده آغوش گشود. اشک‌ها را سترد. قدرت‌های در سایه را از هر
کجای کشور به زیر کشید. به نمایندگان مردم اقتدار بخشود. خود را، همچون
نلسون ماندلا، از منصب‌های کلیدی کشور کنار کشاند و راه را بر حاکمیت
قانون هموار ساخت. بساط رابطه‌های مخوف را برچید. آدم‌های کم‌خرد خانه
کرده بر مسندها را به زیر آورد و برجستگان و شایستگان را بر سر کارها
گمارد. مرز مضحک میان خودی و غیرخودی را محو کرد و شرافت مخدوش ایران و
ایرانی را ترمیم کرد و برکشید.

آری رهبر گرامی،

همه‌ی ما دوست داریم شما را بر بلندای سربلندی ببینیم و نام نیک شما را
بر تارک هماره‌ی تاریخ سرزمین خویش تماشا کنیم. شما اکنون، در دو قدمی یک
چنین افق مبارکی ایستاده‌اید. در این یک سال گذشته، مردمان ما توسط همان
قدرت‌های در سایه، به آسیب و تفرقه و انشقاقی بزرگ دچار شده‌اند. به امید
روزی در همین نزدیکی‌ها، که با درایت شما، همه‌ی دورنگی‌ها به یک‌رنگی، و
همه‌ی جدایی‌ها به یکتایی منجر شود. و این، ممکن نخواهد شد الا با به
بازی گرفتن فهم مردمان. حکومتی که بر جهل مردمان خویش خانه بسازد،
شایسته‌ی حتمی‌فروپاشی است. و شما نیک‌تر از ما می‌دانید که: ما را جز به
فرا بردن فهم‌ها، و اعتنا بخشودن به خواست مردمان‌مان چاره‌ای نیست.

رهبر گرامی،

اگر پرسش شما این است که از کجا می‌توان آغاز کرد، پاسخ می‌دهم: به یک
دستور شریف شما همه‌ی زندانیان بی‌گناه ما به آغوش عزیزان خویش باز
می‌گردند. این همان بارقه‌ی پربرکتی است که امید بارش آن را به شما دل
بسته‌ایم. مابقی راه را خود خدا پیش روی شما خواهد گشود. و من، نام نیک
شما را می‌بینم که مردمان ما با غرور بر زبان می‌آورند و بدان مباهات
می‌کنند. یا علی!

منبع: وبلاگ محمد نوری زاد

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

اعدام ناگهانیِ بیش از هفتاد نفر در مشهد



ندای سبز آزادی: شنیده ها حاکی است، طی چند روز گذشته بیش از هفتاد نفر
از زندانیان زندان مشهد به صورت ناگهانی اعدام شده اند.

به گزارش خبرنگار ندای سبزآزادی از مشهد، بعضی از این افراد که گویا در
رابطه با مواد مخدر دستگیر شده بودند، حکمهای قضایی خود را پیش تر از این
دریافت کرده بودند که بر طبق آنها مجازات اعدام شامل حال آنها نمی شده
است و حتی به پرداخت جریمه های نقدی نیز کفایت شده است. اما به یکباره و
به صورت ناگهانی دستور قضایی مبنی بر اعدام این افراد صادر گردیده است.

هنوز دلیل صدور این حکم از سوی مرجع قضایی مشخص نیست. اما گمانه زنی ها
حاکی از آن است که این احکام به دستور نهادهای اطلاعات و امنیتی اجرا شده
است. بنا بر اطلاعات خبرنگار ندای سبزآزادی، پیش از نیز در پرونده ای
مشابه در همین شهر، در اوایل روی کار آمدن دولت نهم هنگامی که رابطۀ یکی
از مامورین رده بالای انتظامی-امنیتی با گروههای مواد مخدر روشن می شود،
ناگهان بیش از شصت نفر از افراد مربوط به آن پرونده (که اغلب از اهالی
تربت جام و تایباد بوده اند) اعدام می شوند که در بین آنها چند نفر از
بستگان مامورین نیروی انتظامی نیز وجود داشته اند.

گفتنی است طبق اطلاعات بدست آمده، در بین افراد اعدام شدۀ اخیر، نام
افراد زیر هجده سال نیز مشاهده شده است.

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

توکلی: رئیس جمهور دچار استبداد رای شده است



اختلافات میان مجلس و دولت ایران بر سر اجرای مصوبات مجلس بالا گرفته است
احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس ایران با انتقاد شدید از "غیرقانونی" خواندن مصوبه مجلس از سوی محمود احمدی‌نژاد گفت که "رئیس جمهور دچار استبداد فکری شده است" و همزمان چهره‌های سرشناس اصولگرا در مجلس ایران خواستار اجرای قانون توسط رئیس جمهور شدند.

آقای توکلی که از نمایندگان اصولگرای منتقد دولت در مجلس ایران است، روز جمعه ۲۲ مرداد (۱۳ اوت) گفت: "متاسفم که رئیس جمهور بیش از اندازه به برداشت های خود بها می دهد. به طوری که گرفتار استبداد رای شده است. این کار او نه تنها نقض قانون بلکه گردنکشی در برابر قانون اساسی است".

محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران، چهارشنبه گذشته (۲۰ مرداد ) علت عدم اجرای مصوبه مجلس درباره اختصاص دو میلیارد دلار بودجه به مترو را "غیر قانونی" بودن این مصوبه عنوان کرده و گفته بود که دولت لزومی به اجرای آن نمی بیند.

آقای احمدی نژاد با اشاره به اینکه شورای نگهبان هم این مصوبه را غیر قانونی دانسته است، گفت: "این موضوع که مجلس محل تامین این بودجه را از صندوق ذخیره ارزی تعیین کرده، اشتباه است زیرا برای همه موجودی حساب ذخیره ارزی برنامه ریزی شده و نمی توان خارج از آن عمل کرد."

او در اظهارات خود تلویحا روند نهایی شدن مصوبه مجلس شورای اسلامی را که با تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام و دستور علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران، برای اجرا ابلاغ شده بود مورد انتقاد قرار داده بود و از درخواست برای دخالت رهبر ایران در اختلافات دولت و مجلس خبر داده بود.

طی روزهای گذشته برخی از چهره‌های سیاسی اصولگرا در ایران به این اظهارات آقای احمدی‌نژاد واکنش نشان داده و تاکید کردند که مصوبات مجمع تشخیص مصلحت نظام کاملا قانونی است و قضاوت درباره این مجمع در محدوده اختیارات رئیس جمهوری نیست.

اینکه رئیس جمهور بیاید و بگوید من این قانون را قبول ندارم و اجرا نمی کنم، پدیده بسیار زشت و نوظهوری است. این نشانه استبداد است

علی مطهری
آقای توکلی نیز در مصاحبه امروز خود با خبرگزاری مهر گفته است که "طبق اصل ۱۱۲ قانون اساسی این رئیس جمهور نیست که حق دارد بگوید مجلس درست تشخیص مصلحت داده یا نه بلکه این مجمع تشخیص مصلحت نظام است که چنین وظیفه ای دارد و در واقع این اظهار نظر نادرست رئیس جمهور نه تنها مغایر با حقوق مجلس که در راس امور است بیان شده، بلکه نقض صریح حقوق مجمع تشخیص مصلحت نظام است".

'این نشانه استبداد است'

علی مطهری، از دیگر اصولگرایان سرشناس مجلس ایران هم در واکنشی مشابه گفت: "اینکه رئیس جمهور بیاید و بگوید من این قانون را قبول ندارم و اجرا نمی کنم، پدیده بسیار زشت و نوظهوری است. این نشانه استبداد است."

آقای مطهری، درباره بالا گرفتن اختلاف میان مجلس و دولت ایران و راه های برون رفت از آن گفت: "راه حل، اصلاح دولت است. راه حل، تمکین دولت به قانون است. راه حل، اقتدار مجلس است."

او که طی ماه های گذشته از منتقدان اصلی دولت دهم در میان اصولگرایان بوده است در زمینه اقدام احتمالی مجلس ایران در برابر اظهارات آقای احمدی نژاد، طرح سوال از رئیس جمهور را مطرح کرده و آن را "به نفع کشور" دانسته است.

مطابق قانون اساسی ایران، مجلس می تواند در مواردی که تشخیص دهد رئیس جمهور به وظایف قانونی خود عمل نمی کند، او را برای پاسخگویی به سوالات به مجلس فراخواند و حتی پس از استیضاح رئیس جمهور و در صورت تشخیص عدم کفایت، درخواست برکناری او را با رهبر ایران مطرح کند.

حزب مشارکت به صادق لاریجانی: رسیدگی کنید یا کنار بکشید



جبهه مشارکت خطاب به رئیس قوه قضاییه: تا دیر نشده برای حفظ نظان اقدام کنید
یکی از احزاب اصلی مخالف دولت ایران از رئیس قوه قضائیه این کشور خواسته است که یا سخنان منسوب به "سردار مشفق" درباره مسائل انتخاباتی سال گذشته را پی گیری قضایی کند یا از سمت خود کنار برود.

حزب مشارکت ایران اسلامی امروز جمعه ۲۲ مرداد (۱۳ اوت) با انتشار نامه ای خطاب به صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه ایران، خواستار آن شد که دیوان عالی کشور، مامور رسیدگی به "کودتای انتخاباتی" سال گذشته شود و آنچه را که به گفته این تشکل "سردار مشفق" در سخنرانی اخیر خود بر آن صحه گذاشته است، مورد رسیدگی قرار دهد.

در این نامه آمده است که "سردار مشفق"، یکی از فرماندهان ارشد قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران، در سخنرانی ای که بخشی از آن در ماه های اخیر به طور گسترده در ایران منتشر شده، به فعالیت های نظامی-اطلاعاتی در راستای پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته ایران اذعان کرده و گفته که این فعالیت ها با اطلاع "بزرگان نظام" بوده است.

حزب مشارکت در این نامه، با برشمردن فعالیت های محافل امنیتی-اطلاعاتی که در سایه حمایت نظامیان انجام گرفته است، خطاب به رئیس دستگاه قضایی نوشت: "اینک که معلوم شده است فردی که به نام رئیس جمهور معرفی شده است در یک فرایند کودتا (و نه فقط تقلب) به این جایگاه رسیده است و هیچ مشروعیّت قانونی و شرعی ندارد، بر شما است تا با احاله موضوع به دیوان عالی کشور، خواستار رسیدگی به این امر شوید".

بر اساس ماده ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دیوان عالی کشور می تواند حکم عزل رئیس جمهوری را صادر و برای تنفیذ در اختیار مقام رهبری بگذارد.

حزب مشارکت در نامه خود به رئیس قوه قضائیه نوشته است که در سخنان "سردار مشفق" به صراحت به طراحی بازداشت ها و بازجویی ها و اخذ اعترافات از متهمان انتخاباتی، از پیش از انتخابات "اعتراف" شده و بنابراین همه آنها از اعتبار ساقط است، زندانیان باید آزاد شوند و محدودیت های امنیتی لغو شود.

در ادامه این نامه، از اینکه شاکیان "سردار مشفق" تحت فشار محفل امنیتی-اطلاعاتی قرار گرفته اند اظهار تعجب شده و آمده است که این امر نشان می دهد که "قوه قضائیه در برابر کودتاگران، مرعوب و دست بسته است" و ادعای استقلال این قوه درست نیست.

در روزهای گذشته و در پی انتشار شکایتنامه هفت تن از چهره های سرشناس اصلاح طلبان ایران از "سردار مشفق" و مصاحبه ای که محسن صفایی فراهانی، یکی از شاکیان درباره این شکایتنامه انجام داده بود، رسانه های نزدیک به اصولگرایان فضای سنگینی علیه شاکیان ایجاد کردند و آقای فراهانی بار دیگر به زندان اوین احضار شد.

در پایان نامه جبهه مشارکت به آقای لاریجانی آمده است: "تا دیر نشده است برای حفظ نظام اقدام کنید. اگر بر این کار توانایی ندارید، دامن قوه قضائیه را از این پلشتی بیرون بکشید و پاک کنید. اگر در این حد هم توانایی ندارید، پس حداقل به فکر آخرت خود باشید و کناره گیری نمائید".